درست  در آخرین روز تابستان ، زمانی که فرزندان این امت انقلابی خود را برای رفتن به مدرسه ها آماده می کردند  ناگهان صدای مهیبی در اکثر شهرهای ایران مردم را متوجه خود کرد.
در وهله ی اول همه از هم می پرسیدند چه شده است؟! بعلت عدم آشنایی مردم با چنین صداهایی شایعات قوت گرفت. ضد انقلاب نیز با شیطنت خاصی به شایعه کودتا دامن میزد .همه در اضطراب و نگرانی و تشویش به هر خبری گوش می دادند.
اما تنها و تنها یک کلام مثل همیشه می توانست آنها را آرامش بخشد و آنان نیز منتظر همین پیام. و آنگاه امام با درایت خاص خود لب به سخن می گشاید،پیچ رادیوها و تلویزیونها باز شده و همه سراپا گوش می شوند:
« من پیامی به ملت خواهم داد و با صدای حسین و امثال آن ثابت خواهم کرد که این اذناب آمریکا قابل ذکر نیستند. ملت ایران گمان نکنند که ارتش ایران نمی تواند جلوی اینها را بگیرد، لیکن تا مسئله جدی نشود آنها جدّا عمل نمی کنند. آنروزی که مسئله جدی شد، به تمام اینها بطور جدی امر می کنم که عمل بکنند و عراق را سر جای خودش بنشانند. دیگر اینکه ممکن است این اشخاصی که با اسلام مخالفند و با جمهوری اسلامی از اول مخالف بودند ،حالا شایعه کنند که خود لشگر ایران و ارتش ایران و ژاندارمری ایران دارند خرابکاری می کنند  تا شما را وادار کنند که با آنها مقابله کنید . خیر اینطور نیست . من خودم تماس دارم و همه مطالب پیش من میآید و من هر روزی که محتاج به این بشود که بسیجی بکنم خواهم کرد. انشاالله نیاید آن روزی که چنین امری واقع بشود.»
سخنان الهام بخش و در عین حال آرامش دهنده و مطمئن امام قلب امت را تسکین داده و جوانان را از کلاس درس به دانشگاه جبهه کشاند . پیکار خونین و آزادی بخش امت با استکبار جهانی (در قالب صدام) آغاز شده و حماسه های جاویدی بر صفحات زرین تاریخ اسلام و ایران نگاشته می

X